ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گزارش سفر : دلم برای دامنه های زاگرس به شدت تنگ شده بود . برای هوای لطیف پاییزی و برای تپه های سرسبز و مخملی و برای مردم همیشه دوست داشتنی بختیاری . به همین منظور بار سفر بستم و راهی منطقه لالی شدم تا دیداری تازه کنم با دوستانم که در دامنه های زاگرس چادر ها بر پا کرده و به دامداری مشغول هستند. مردمانی از جنس کوه و به لطافت شقایق های دامنه های زاگرس ؛ خونگرم و مهربان .
زاگرس سرزمینی وسیع و زیبا است که وقتی از جلگه خوزستان به طرف دامنه های زاگرس حرکت میکنید دیواری از تپه ماهوردر مقابل شما خود نمایی میکند و هرچه بیشتر وارد دامنه های زاگرس میشوید ارتفاعات بزرگتر و زیبا تر میشود تا به رشته کوه منگشت میرسید که تا قارون به طول شصت کیلومتر وسعت و ادامه دارد و همچنان از هر نقطه ای که عبور کنید کوه های زیبای زاگرس خود نمایی میکنند زرد کوه ؛ کینو ؛ تاراز ؛ کوه های تازه ؛ سیلیلی یا سه لوله و....بی شمارن کوه ها و دره های زیبای زاگرس و در میان این کوه ها مردمانی سخت کوش و مهربان با تمدنی به وسعت تاریخی نا معلوم به دامداری و کشاورزی مشغول هستند . دیدن مناظر زیبا و دره های پر آب و آبشارهای بلند و جلوه های ویژه در دل طبیعت بکر زاگرس نصیب هر کسی نمیشود ...
تصاویری از سفر
برای مشاهده بقیه عکسه ادامه مطلب را کلیک کنید
علل بروز بیماریهای دیسک کمر و سیاتیک
سالم بر فراز قله ها
قیصر امین پور
صبح یک روز سرد پائیزی - روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز - جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند - بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! - باز انگار زنگ انشاء بود
تا معلم ز گرد راه رسید - گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم - آرزوی شما در آینده
شبنم از روی برگ گل برخواست - گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم - ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید - رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد - تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم - مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ - گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت میخواهم - فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم - در دل آسمان رها باشم
جوجه کوچک پرستو گفت: - کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم - باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند: - کاش میشد کنار هم باشیم
توی گلدسته های یک گنبد - روز و شب زایر حرم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد - باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت - ومعلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت: - آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست
شعر پاییز اخوان ثالث
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانیست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .
روزگارتان پر از رنگهای شادی بخش
گزارش تصویری ازبرنامه صعود به قله کلار : 94/8/14 طی یک روز و در هوایی عالی همراه با همنوردان قدیمی موفق شدیم به قله کلار صعود کرده و یادی از ایام گذشته بکنیم جای همنوردان غایب سبز بود .
نمایی از قله کلار
برای مشاهده بقیه عکسها ادامه مطلب را کلیک کنید
ادامه مطلب ...